اپلیکیشن نینوایان| وارد شوید| ثبت نام کنید

۱۱۸. ای باد صبا، به کوی آن یار

تاریخ: 30 تیر 1399
بازدید: 139

غزل ۱۱۸

ای باد صبا، به کوی آن یار

گر بر گذری ز بنده یاد آر

ور هیچ مجال گفت یابی

پیغام من شکسته بگزار

با یار بگوی کان شکسته

این خسته جگر، غریب و غم‌خوار

چون از تو ندید چارهٔ خویش

بیچاره بماند بی‌تو ناچار

خورشید رخت ندید روزی

بی‌نور بماند در شب تار

نی این شب تیره دید روشن

نی خفته عدو، نه بخت بیدار

می‌کرد شبی به روز کاخر

روزی بشود که به شود کار

کارش چو به جان رسید می‌گفت:

کای کرده به تیغ هجرم افگار

ای کرده به کام دشمنانم

با یار چنین، چنین کند یار؟

آخر نظری به حال من کن

بنگر که: چگونه بی‌توام زار؟

یک بارگیم مکن فراموش

یاد آر ز من شکسته، یاد آر

مزار ز من، که هیچ هیچم

از هیچ، کسی نگیرد آزار

من نیک بدم، تو نیکویی کن

ای نیک، بدم، به نیک بردار

بگذار که بگذرم به کویت

یکدم ز سگان کویم انگار

بگذاشتم این حدیث، کز من

دارند سگان کوی تو عار

پندار که مشت خاک باشم

زیر قدم سگ درت خوار

القصه به جانم از عراقی

مگذار، کزو نماند آثار

بالجمله تو باشی و تو گویی

او کم کند از میانه گفتار

برچسب‌ها:

اپلیکیشن جامع نی نوازی

دیدگاه‌ها

رفتن به بالای صفحه

۰۲۱۲۲۰۲۷۴۶۶
با ما در تماس باشید

تمامی حقوق این سایت متعلق به نینوایان می باشد.
Copyright © 2023 neynavayan.ir