۸۷
حکایت هشتاد و هفتم
شب تاریک دوستان خدای
میبتابد چو روز رخشنده
از تو بکه نالم که دگر داور نیست
وز دست تو هیچ دست بالاتر نیست
حکایت هشتاد و هفتم
شب تاریک دوستان خدای
میبتابد چو روز رخشنده
از تو بکه نالم که دگر داور نیست
وز دست تو هیچ دست بالاتر نیست
رفتن به بالای صفحه
دیدگاهها