اپلیکیشن نینوایان| وارد شوید| ثبت نام کنید

۷

تاریخ: 26 تیر 1399
بازدید: 163

حکایت هفتم

یکی دوستی را که زمانها ندیده بود گفت کجایی که مشتاق بوده‌ام گفت مشتاقی به که ملولی

دیر آمدی ای نگار سرمست!
زودت ندهیم دامن از دست
معشوقه که دیر دیر بینند
آخر کم از آنکه سیر بینند

شاهد که با رفیقان آید بجفا کردن آمده است. به حکم آنکه از غیرت و مضادت خالی نباشد

ذا جنتنی فی رفقه لتزورنی
و ان جئت فی صلح فأنت محارب
به یک نفس که برآمیخت یار با اغیار
بسی نماند که غیرت وجود من بکشد

به خنده گفت که من شمع جمعم ای سعدی

مرا از آن چه که پروانه خویشتن بکشد

برچسب‌ها:

اپلیکیشن جامع نی نوازی

دیدگاه‌ها

رفتن به بالای صفحه

۰۲۱۲۲۰۲۷۴۶۶
با ما در تماس باشید

تمامی حقوق این سایت متعلق به نینوایان می باشد.
Copyright © 2023 neynavayan.ir