اپلیکیشن نینوایان| وارد شوید| ثبت نام کنید

۵

تاریخ: 25 تیر 1399
بازدید: 155

حکایت شماره پنج

تنی چند از روندگان متفق سیاحت بودند و شریک رنج و راحت خواستم تا مرافقت کنم موافقت نکردند گفتم این از کرم اخلاق بزرگان بدیع است روی از مصاحبت مسکینان تافتن و فایده و برکت دریغ داشتن که من در نفس خویش این قدرت و سرعت می‌شناسم که در خدمت مردان یار شاطر باشم نه بار خاطر .

چه دانند مردم که در خانه کیست
نویسنده داند که در نامه چیست

صورت حال عارفان دلق است
این قدر بس چو روی در خلق است

در قژا کند مرد باید بود
بر مخنث سلاح جنگ چه سود

ابریق رفیق برداشت که به طهارت می‌رود و به غارت میرفت. چندانکه از نظر درویشان غایب شد به برجی برفت و درجی بدزدید تا روز روشن شد آن تاریک مبلغی راه رفته بود و رفیقان بی گناه خفته بامدادان همه را به قلعه در آوردند و بزدند و بزندان کردند از آن تاریخ ترک صحبت گفتیم و طریق عزلت گرفتیم
والسَّلامَهُ فی الوَحْده

شنیدستی که گاوی در علف خوار
بیالاید همه گاوان ده را

به یک ناتراشیده در مجلسی
برنجد دل هوشمندان بسی

اگر برکه ای پر کنند از گلاب
سگی در وی افتد کند منجلاب

برچسب‌ها:

اپلیکیشن جامع نی نوازی

دیدگاه‌ها

رفتن به بالای صفحه

۰۲۱۲۲۰۲۷۴۶۶
با ما در تماس باشید

تمامی حقوق این سایت متعلق به نینوایان می باشد.
Copyright © 2023 neynavayan.ir