اپلیکیشن نینوایان| وارد شوید| ثبت نام کنید

غزل ۱۵۰. خوش می‌روی به تنها تن‌ها فدای جانت

تاریخ: 22 تیر 1399
بازدید: 158

غزل ۱۵۰

خوش می‌روی به تنها تن‌ها فدای جانت

مدهوش می‌گذاری یاران مهربانت

 

آیینه‌ای طلب کن تا روی خود ببینی

وز حسن خود بماند انگشت در دهانت

 

قصد شکار داری یا اتفاق بستان

عزمی درست باید تا می‌کشد عنانت

 

ای گلبن خرامان با دوستان نگه کن

تا بگذرد نسیمی بر ما ز بوستانت

 

رخت سرای عقلم تاراج شوق کردی

ای دزد آشکارا می‌بینم از نهانت

 

هر دم کمند زلفت صیدی دگر بگیرد

پیکان غمزه در دل ز ابروی چون کمانت

 

دانی چرا نخفتم تو پادشاه حسنی

خفتن حرام باشد بر چشم پاسبانت

 

ما را نمی‌برازد با وصلت آشنایی

مرغی لبق تر از من باید هم آشیانت

 

من آب زندگانی بعد از تو می‌نخواهم

بگذار تا بمیرم بر خاک آستانت

 

من فتنه زمانم وان دوستان که داری

بی شک نگاه دارند از فتنه زمانت

 

سعدی چو دوست داری آزاد باش و ایمن

ور دشمنی بباشد با هر که در جهانت

برچسب‌ها:

اپلیکیشن جامع نی نوازی

دیدگاه‌ها

رفتن به بالای صفحه

۰۲۱۲۲۰۲۷۴۶۶
با ما در تماس باشید

تمامی حقوق این سایت متعلق به نینوایان می باشد.
Copyright © 2023 neynavayan.ir