اپلیکیشن نینوایان| وارد شوید| ثبت نام کنید

۱۳۱. دوشم آن سنگ دل پریشان داشت

تاریخ: 22 تیر 1399
بازدید: 401

غزل ۱۳۱

دوشم آن سنگ دل پریشان داشت

یار دل برده دست بر جان داشت

 

دیده در می‌فشاند در دامن

گوییا آستین مرجان داشت

 

اندرونم ز شوق می‌سوزد

ور ننالیدمی چه درمان داشت

 

می‌نپنداشتم که روز شود

تا بدیدم سحر که پایان داشت

 

در باغ بهشت بگشودند

باد گویی کلید رضوان داشت

 

غنچه دیدم که از نسیم صبا

همچو من دست در گریبان داشت

 

که نه تنها منم ربوده عشق

هر گلی بلبلی غزل خوان داشت

 

رازم از پرده برملا افتاد

چند شاید به صبر پنهان داشت

 

سعدیا ترک جان بباید گفت

که به یک دل دو دوست نتوان داشت

برچسب‌ها:

اپلیکیشن جامع نی نوازی

دیدگاه‌ها

رفتن به بالای صفحه

۰۲۱۸۸۱۹۲۴۹۶-۰۹۰۳۶۵۵۶۲۰۸
با ما در تماس باشید

تمامی حقوق این سایت متعلق به نینوایان می باشد.
Copyright © 2025 neynavayan.ir