2
اپلیکیشن نینوایان| وارد شوید| ثبت نام کنید

۳۱. چه فتنه بود که حسن تو در جهان انداخت

تاریخ: 21 تیر 1399
بازدید: 274

غزل ۳۱

چه فتنه بود که حسن تو در جهان انداخت

که یک دم از تو نظر بر نمی‌توان انداخت

 

بلای غمزه نامهربان خون خوارت

چه خون که در دل یاران مهربان انداخت

 

ز عقل و عافیت آن روز بر کران ماندم

که روزگار حدیث تو در میان انداخت

 

نه باغ ماند و نه بستان که سرو قامت تو

برست و ولوله در باغ و بوستان انداخت

 

تو دوستی کن و از دیده مفکنم زنهار

که دشمنم ز برای تو در زبان انداخت

 

به چشم‌های تو کان چشم کز تو برگیرند

دریغ باشد بر ماه آسمان انداخت

 

همین حکایت روزی به دوستان برسد

که سعدی از پی جانان برفت و جان انداخت

برچسب‌ها:

اپلیکیشن جامع نی نوازی

دیدگاه‌ها

رفتن به بالای صفحه

۰۲۱۲۲۰۲۷۴۶۶
با ما در تماس باشید

تمامی حقوق این سایت متعلق به نینوایان می باشد.
Copyright © 2023 neynavayan.ir