3
اپلیکیشن نینوایان| وارد شوید| ثبت نام کنید

رباعیات شماره ۵۱ تا ۱۰۰

تاریخ: 2 مرداد 1399
بازدید: 155

رباعی شماره ۵۱

از بخت به فریادم و از چرخ به درد

وز گردش روزگار رخ چون گل زرد

ای دل، ز پی وصال چندین بمگرد

شادی نخوری ولیک غم باید خورد

رباعی شماره ۵۲

گر من روزی ز خدمتت گشتم فرد

صد بار دلم از آن پشیمانی خورد

جانا، به یکی گناه از بنده مگرد

من آدمیم، گنه نخست آدم کرد

رباعی شماره ۵۳

نرگس، که ز سیم بر سر افسر دارد

با دیدهٔ کور باد در سر دارد

در دست عصایی ز زمرد دارد

کوری به نشاط شب مکرر دارد

رباعی شماره ۵۴

حسنت به ازل نظر چو در کارم کرد

بنمود جمال و عاشق زارم کرد

من خفته بدم به ناز در کتم عدم

حسن تو به دست خویش بیدارم کرد

رباعی شماره ۵۵

دل در غم تو بسی پریشانی کرد

حال دل من چنان که می‌دانی کرد

دور از تو نماند در جگر آب مرا

از بسکه دو چشمم گهرافشانی کرد

رباعی شماره ۵۶

بازم غم عشق یار در کار آورد

غم در دل من، بین، که چه گل بار آورد؟

هر سال بهار ما گل آوردی بار

امسال بجای گل همه خار آورد

رباعی شماره ۵۷

دل در طلبت هر دو جهان می‌بازد

وز هر دو جهان سود و زیان می‌بازد

مانندهٔ پروانه، که بر شمع زند

بر عین تو جان خود چنان می‌بازد

رباعی شماره ۵۸

آنجا که تویی عقل کجا در تو رسد؟

خود زشت بود که عقل ما در تو رسد

گویند: ثنای هر کسی برتر ازوست

تو برتر از آنی که ثنا در تو رسد

رباعی شماره ۵۹

مسکین دل من! که بی‌سرانجام بماند

در بزم طرب بی می و بی‌جام بماند

در آرزوی یار بسی سودا پخت

سوداش بپخت و آرزو خام بماند

رباعی شماره ۶۰

از روز وجودم شفقی بیش نماند

وز گلشن جانم ورقی بیش نماند

از دفتر عمرم سبقی باقی نیست

دریاب، که از من رمقی بیش نماند

رباعی شماره ۶۱

یک عالم از آب و گل بپرداخته‌اند

خود را به میان ما در انداخته‌اند

خود گویند راز و خود می‌شنوند

زین آب و گلی بهانه بر ساخته‌اند

رباعی شماره ۶۲

در سابقه چون قرار عالم دادند

مانا که نه بر مراد آدم دادند

زان قاعده و قرار، کان دور افتاد

نی بیش به کس دهند و نی کم دادند

رباعی شماره ۶۳

زان پیش که این چرخ معلا کردند

وز آب و گل این نقش معما کردند

جامی ز می عشق تو بر ما کردند

صبر و خرد ما همه یغما کردند

رباعی شماره ۶۴

بی روی تو عاشقت رخ گل چه کند؟

بی بوی خوشت به بوی سنبل چه کند؟

آن کس که ز جام عشق تو سرمست است

انصاف بده، به مستی مل چه کند؟

رباعی شماره ۶۵

هر کتب خرد، که هست، اگر برخوانند

در پردهٔ اسرار شدن نتوانند

صندوقچهٔ سر قدم بس عجب است

در بند و گشادش همه سرگردانند

رباعی شماره ۶۶

قومی هستند، کز کله موزه کنند

قومی دیگر، که روزه هر روزه کنند

قومی دگرند ازین عجب‌تر ما را

هر شب به فلک روند و دریوزه کنند

رباعی شماره ۶۷

در کوی تو عاشقان درآیند و روند

خون جگر از دیده گشایند و روند

ما بر در تو چو خاک ماندیم مقیم

ورنه دگران چو باد آیند و روند

رباعی شماره ۶۸

ملک دو جهان را به طلبکار دهند

وین سود و زیان را به خریدار دهند

بویی که صبا ز کوی جانان آورد

وقت سحر آن را به من زار دهند

رباعی شماره ۶۹

دل جز به دو زلف مشکبارش ندهند

جان جز به دو لعل آبدارش ندهند

در بارگه وصل، جلالش می‌گفت:

این سر که نه عاشق است بارش ندهند

رباعی شماره ۷۰

در بند گره‌گشای می‌باید بود

ره گم شده، رهنمای می‌باید بود

یک سال و هزار سال می‌باید زیست

یک جای و هزار جای می‌باید بود

رباعی شماره ۷۱

مازار کسی، کز تو گزیرش نبود

جز بندگی تو در ضمیرش نبود

بخشای بر آن کسی، که هر شب تا روز

جز آب دو دیده دستگیرش نبود

رباعی شماره ۷۲

ای جان من، از دل خبرت نیست، چه سود؟

در عالم جان رهگذرت نیست، چه سود؟

جز حرص و هوی، که بر تو غالب شده است

اندیشهٔ چیز دگرت نیست، چه سود؟

رباعی شماره ۷۳

حاشا! که دل از خاک درت دور شود

یا جان ز سر کوی تو مهجور شود

این دیدهٔ تاریک من آخر روزی

از خاک قدم‌های تو پر نور شود

رباعی شماره ۷۴

دل دیدن رویت به دعا می‌خواهد

وصلت به تضرع از خدا می‌خواهد

هستند شکرلبان درین ملک بسی

لیکن دل دیوانه تو را می‌خواهد

رباعی شماره ۷۵

ای از کرمت مصلح و مفسد به امید

وز رحمت تو به بندگان داده نوید

شد موی سفید و من رها کرده نیم

در نامهٔ خود بجای یک موی سفید

رباعی شماره ۷۶

یاری که نکو بخشد و بد بخشاید

گر ناز کند و گر نوازد شاید

روی تو نکوست، من بدانم خوشدل

کز روی نکو به جز نکویی ناید

رباعی شماره ۷۷

عالم ز لباس شادیم عریان دید

با دیدهٔ گریان و دل بریان دید

هر شام، که بگذشت مرا غمگین یافت

هر صبح، که خندید مرا گریان دید

رباعی شماره ۷۸

این عمر، که برده‌ای تو بی‌یار بسر

ناکرده دمی بر در دلدار گذر

جانا، بنشین و ماتم خود می‌دار

کان رفت که آید ز تو کاری دیگر

رباعی شماره ۷۹

افتاد مرا با سر زلفین تو کار

دیوانه شدم، به حال خویشم بگذار

دل در سر زلفین تو گم کردستم

جویای دل خودم، مرا با تو چه کار؟

رباعی شماره ۸۰

اندیشهٔ عشقت دم سرد آرد بار

تخم هجرت ز میوه درد آرد بار

از اشک، رخم ز خاک نمناک‌تر است

هر خار، که روید گل زرد آرد بار

رباعی شماره ۸۱

در واقعهٔ مشکل ایام نگر

جامی است تو را عقل، در آن جام نگر

ترسم که به بوی دانه در دام شوی

ای دوست، همه دانه مبین دام نگر

رباعی شماره ۸۲

ای در طلب تو عالمی در شر و شور

نزدیک تو درویش و توانگر همه عور

ای با همه در حدیث و گوش همه کر

وی با همه در حضور و چشم همه کور

رباعی شماره ۸۳

اندر همه عمر خود شبی وقت نماز

آمد بر من خیال معشوق فراز

برداشت ز رخ نقاب و می گفت مرا:

باری، بنگر، که از که می‌مانی باز؟

رباعی شماره ۸۴

دل ز آرزوی تو بی‌قرار است هنوز

جان در طلبت بر سر کار است هنوز

دیده به جمالت ارچه روشن شد، لیک

هم بر سر آن گریهٔ زار است هنوز

رباعی شماره ۸۵

بیزار شد از من شکسته همه کس

من مانده‌ام اکنون و همان لطف تو بس

فریاد رسی ندارم، ای جان و جهان

در جمله جهان به جز تو، فریادم رس

رباعی شماره ۸۶

ای دل، سر و کار با کریم است، مترس

لطفش چو خداییش قدیم است، مترس

از کرده و ناکرده و نیک و بد ما

بی سود و زیان است، چه بیم است؟ مترس

رباعی شماره ۸۷

ای دل، قلم نقش معما می‌باش

فراش سراپردهٔ سودا می‌باش

مانندهٔ پرگار به گرد سر خویش

می‌گرد و به طبع پای بر جا می‌باش

رباعی شماره ۸۸

امشب چو جمال داده‌ای خب می‌باش

مه طلعت و گل رخ و شکرلب می‌باش

ای شب، چو من از تو روز خود یافته‌ام

تا صبح قیامت بدمد شب می‌باش

رباعی شماره ۸۹

آمد به سر کوی تو مسکین درویش

با چشم پرآب و با دل پارهٔ ریش

بگذار که در پای تو اندازد سر

کو بی‌رخ خوب تو ندارد سر خویش

رباعی شماره ۹۰

در دل همه خار غم شکستیم دریغ!

وز دست غم عشق نرستیم دریغ!

عمری به امید یار بردیم بسر

با یار دمی خوش ننشستیم دریغ!

رباعی شماره ۹۱

حاشا! که کند دل به دگر جا منزل

او را ز رخ که گردد از عشق خجل

گردیده به کس در نگرد عیبی نیست

کو شاهد دیده است و او شاهد دل

رباعی شماره ۹۲

خاک سر کوی آن بت مشکین خال

می‌بوسیدم شبی به امید وصال

پنهان ز رقیب آمد و در گوشم گفت:

می‌خور غم ما و خاک بر لب میمال

رباعی شماره ۹۳

در کوی خرابات نه نو آمده‌ام

یاری دارم ز بهر او آمده‌ام

گر یار مرا کوزه‌کشی فرماید

من هم به کشیدن سبو آمده‌ام

رباعی شماره ۹۴

ای جان و جهان، تو را ز جان می‌طلبم

سرگشته تو را گرد جهان می‌طلبم

تو در دل من نشسته‌ای فارغ و من

از تو ز جهانیان نشان می‌طلبم

رباعی شماره ۹۵

عمری است که در کوی خرابی رفتم

در راه خطا و ناصوابی رفتم

کار من سر بسر پریشان شده را

دریاب، که گر تو درنیابی رفتم

رباعی شماره ۹۶

ای یار رخ تو کرده هر دم شادم

یک دم رخ تو نمی‌رود از یادم

با یاد تو، ای دوست، همی بودم خوش

زاندم که ز نزدیک تو دور افتادم

رباعی شماره ۹۷

آن وصل تو باز، آرزو می‌کندم

گفتن به تو راز، آرزو می‌کندم

خفتن ببرت به ناز تا روز سپید

شب‌های دراز، آرزو می‌کندم

رباعی شماره ۹۸

بی روی تو، ای دوست، به جان در خطرم

در من نظری کن، که ز هر بد بترم

جانا، تو بیک بارگی از من بمبر

کز لطف تو من امید هرگز نبرم

رباعی شماره ۹۹

دل نزد تو است، اگر چه دوری ز برم

جویای توام، اگر نپرسی خبرم

خالی نشود خیالت از چشم ترم

در کوزه تو را بینم اگر آب خورم

رباعی شماره ۱۰۰

دل پیشکش نرگس مستت آرم

جان تحفهٔ آن زلف چو شستت آرم

سرگردانم ز هجر، معلومم نیست

در پای که افتم که به دستت آرم؟

برچسب‌ها:

اپلیکیشن جامع نی نوازی

دیدگاه‌ها

رفتن به بالای صفحه

۰۲۱۲۲۰۲۷۴۶۶
با ما در تماس باشید

تمامی حقوق این سایت متعلق به نینوایان می باشد.
Copyright © 2023 neynavayan.ir