اپلیکیشن نینوایان| وارد شوید| ثبت نام کنید

۲۱۵. ساعتی کز درم آن سرو روان بازآمد

تاریخ: 22 تیر 1399
بازدید: 411

غزل ۲۱۵

ساعتی کز درم آن سرو روان بازآمد

راست گویی به تن مرده روان بازآمد

 

بخت پیروز که با ما به خصومت می‌بود

بامداد از در من صلح کنان بازآمد

 

پیر بودم ز جفای فلک و جور زمان

باز پیرانه سرم عشق جوان بازآمد

 

دوست بازآمد و دشمن به مصیبت بنشست

باد نوروز علی رغم خزان بازآمد

 

مژدگانی بده ای نفس که سختی بگذشت

دل گرانی مکن ای جسم که جان بازآمد

 

باور از بخت ندارم که به صلح از در من

آن بت سنگ دل سخت کمان بازآمد

 

تا تو بازآمدی ای مونس جان از در غیب

هر که در سر هوسی داشت از آن بازآمد

 

عشق روی تو حرامست مگر سعدی را

که به سودای تو از هر که جهان بازآمد

 

دوستان عیب مگیرید و ملامت مکنید

کاین حدیثیست که از وی نتوان بازآمد

برچسب‌ها:

اپلیکیشن جامع نی نوازی

دیدگاه‌ها

رفتن به بالای صفحه

۰۲۱۲۲۰۲۷۴۶۶
با ما در تماس باشید

تمامی حقوق این سایت متعلق به نینوایان می باشد.
Copyright © 2023 neynavayan.ir