اپلیکیشن نینوایان| وارد شوید| ثبت نام کنید

۱۴۵. آفرین خدای بر جانت

تاریخ: 22 تیر 1399
بازدید: 382

غزل ۱۴۵

آفرین خدای بر جانت

که چه شیرین لبست و دندانت

 

هر که را گم شدست یوسف دل

گو ببین در چه زنخدانت

 

فتنه در پارس بر نمی‌خیزد

مگر از چشم‌های فتانت

 

سرو اگر نیز آمدی و شدی

نرسیدی بگرد جولانت

 

شب تو روز دیگران باشد

کآفتابست در شبستانت

 

تا کی ای بوستان روحانی

گله از دست بوستانبانت

 

بلبلانیم یک نفس بگذار

تا بنالیم در گلستانت

 

گر هزارم جفا و جور کنی

دوست دارم هزار چندانت

 

آزمودیم زور بازوی صبر

و آبگینست پیش سندانت

 

تو وفا گر کنی و گر نکنی

ما به آخر بریم پیمانت

 

مژده از من ستان به شادی وصل

گر بمیرم به درد هجرانت

 

سعدیا زنده عارفی باشی

گر برآید در این طلب جانت

برچسب‌ها:

اپلیکیشن جامع نی نوازی

دیدگاه‌ها

رفتن به بالای صفحه

۰۲۱۲۲۰۲۷۴۶۶
با ما در تماس باشید

تمامی حقوق این سایت متعلق به نینوایان می باشد.
Copyright © 2023 neynavayan.ir