حکایت ساز و قرآن
از کرامات شیخ ابوالحسن خرقانی
روزی شیخ ابوالحسن خرقانی با جمعی از مریدان از کوچه ای گذر می کرد. در بین راه، شخص ژولیده ای را دیدند که در گوشه ای نشسته و قرآن می خواند. شیخ بی اعتنا از او گذشت. قدری که از او دور شدند، مردی را دیدند که سازی در دست داشت و آهنگی می نواخت. شیخ دست در جیب کرده و پولی به او داد.
مریدان در شگفت ماندند. سرانجام یکی از آنان پرسید:” یا شیخ، دلیل این که به آن قاری قرآن که صورتاً مظهر اسلامی داشت کمک نکردید ولی به این ساز زن ترحّم نمودید چیست؟”
شیخ گفت:” اگر گرسنه ای در اتاقی باشد و نانی بالای طاقچه قرار داشته باشد و دست او به آن نان نرسد و سازی و قرآنی در دست داشته باشد، کدام را زیر پا می گذارد که به نان دسترسی پیدا کند؟”
گفتند:” البته ساز را.”
شیخ گفت:” اینها هر دو گرسنه بودند و محتاج. اولی قرآن را دستاویز نان خود قرار داده بود و دومی ساز را زیر پای خود گذارده و تقاضای نان می کرد. کدام اولویت دارند؟
گفتند:” البته، دومی.”
………………………..
*** هفت شهر عشق، فضل الله اویسی، جلد اول. ص ۷۵۶
دیدگاهها