اپلیکیشن نینوایان| وارد شوید| ثبت نام کنید

۵۷۵. هر سلطنت که خواهی می‌کن که دلپذیری

تاریخ: 23 تیر 1399
بازدید: 418

غزل ۵۷۵

هر سلطنت که خواهی می‌کن که دلپذیری

در دست خوبرویان دولت بود اسیری

جان باختن به کویت در آرزوی رویت

دانسته‌ام ولیکن خونخوار ناگزیری

ملک آن توست و فرمان مملوک را چه درمان

گر بی‌گنه بسوزی ور بی خطا بگیری

گر من سخن نگویم در وصف روی و مویت

آیینه‌ات بگوید پنهان که بی‌نظیری

آن کاو ندیده باشد گل در میان بستان

شاید که خیره ماند در ارغوان و خیری

گفتم مگر ز رفتن غایب شوی ز چشمم

آن نیستی که رفتی آنی که در ضمیری

ای باد صبح بستان پیغام وصل جانان

می‌رو که خوش نسیمی می‌دم که خوش عبیری

او را نمی‌توان دید از منتهای خوبی

ما خود نمی‌نماییم از غایت حقیری

گر یار با جوانان خواهد نشست و رندان

ما نیز توبه کردیم از زاهدی و پیری

سعدی نظر بپوشان یا خرقه در میان نه

رندی روا نباشد در جامه فقیری

برچسب‌ها:

اپلیکیشن جامع نی نوازی

دیدگاه‌ها

رفتن به بالای صفحه

۰۲۱۲۲۰۲۷۴۶۶
با ما در تماس باشید

تمامی حقوق این سایت متعلق به نینوایان می باشد.
Copyright © 2023 neynavayan.ir