اپلیکیشن نینوایان| وارد شوید| ثبت نام کنید

۵۱۵. چه جرم رفت که با ما سخن نمی‌گویی

تاریخ: 23 تیر 1399
بازدید: 410

غزل ۵۱۵

چه جرم رفت که با ما سخن نمی‌گویی

جنایت از طرف ماست یا تو بدخویی

تو از نبات گرو برده‌ای به شیرینی

به اتفاق ولیکن نبات خودرویی

هزار جان به ارادت تو را همی‌جویند

تو سنگدل به لطافت دلی نمی‌جویی

ولیک با همه عیب از تو صبر نتوان کرد

بیا و گر همه بد کرده‌ای که نیکویی

تو بد مگوی و گر نیز خاطرت باشد

بگوی از آن لب شیرین که نیک می‌گویی

گلم نباید و سروم به چشم درناید

مرا وصال تو باید که سرو گلبویی

هزار جامه سپر ساختیم و هم بگذشت

خدنگ غمزه خوبان ز دلق نه تویی

به دست جهد نشاید گرفت دامن کام

اگر نخواهدت ای نفس خیره می‌پویی

درست شد که به یک دل دو دوست نتوان داشت

به ترک خویش بگوی ای که طالب اویی

همین که پای نهادی بر آستانه عشق

به دست باش که دست از جهان فروشویی

درازنای شب از چشم دردمندان پرس

تو قدر آب چه دانی که بر لب جویی

ز خاک سعدی بیچاره بوی عشق آید

هزار سال پس از مرگش ار بینبویی

برچسب‌ها:

اپلیکیشن جامع نی نوازی

دیدگاه‌ها

رفتن به بالای صفحه

۰۲۱۲۲۰۲۷۴۶۶
با ما در تماس باشید

تمامی حقوق این سایت متعلق به نینوایان می باشد.
Copyright © 2023 neynavayan.ir