اپلیکیشن نینوایان| وارد شوید| ثبت نام کنید

۴۸۰. گفتم به عقل پای برآرم ز بند او

تاریخ: 23 تیر 1399
بازدید: 403

غزل ۴۸۰

گفتم به عقل پای برآرم ز بند او

روی خلاص نیست به جهد از کمند او

مستوجب ملامتی ای دل که چند بار

عقلت بگفت و گوش نکردی به پند او

آن بوستان میوه شیرین که دست جهد

دشوار می‌رسد به درخت بلند او

گفتم عنان مرکب تازی بگیرمش

لیکن وصول نیست به گرد سمند او

سر در جهان نهادمی از دست او ولیک

از شهر او چگونه رود شهربند او

چشمم بدوخت از همه عالم به اتفاق

تا جز در او نظر نکند مستمند او

گر خود به جای مروحه شمشیر می‌زند

مسکین مگس کجا رود از پیش قند او

نومید نیستم که هم او مرهمی نهد

ور نه به هیچ به نشود دردمند او

او خود مگر به لطف خداوندیی کند

ور نه ز ما چه بندگی آید پسند او

سعدی چو صبر از اوت میسر نمی‌شود

اولیتر آن که صبر کنی بر گزند او

برچسب‌ها:

اپلیکیشن جامع نی نوازی

دیدگاه‌ها

رفتن به بالای صفحه

۰۲۱۲۲۰۲۷۴۶۶
با ما در تماس باشید

تمامی حقوق این سایت متعلق به نینوایان می باشد.
Copyright © 2023 neynavayan.ir