اپلیکیشن نینوایان| وارد شوید| ثبت نام کنید

۴۱۶. بس که در منظر تو حیرانم

تاریخ: 23 تیر 1399
بازدید: 412

غزل ۴۱۶

بس که در منظر تو حیرانم

صورتت را صفت نمی‌دانم

پارسایان ملامتم مکنید

که من از عشق توبه نتوانم

هر که بینی به جسم و جان زنده‌ست

من به امید وصل جانانم

به چه کار آید این بقیت جان

که به معشوق برنیفشانم

گر تو از من عنان بگردانی

من به شمشیر برنگردانم

گر بخوانی مقیم درگاهم

ور برانی مطیع فرمانم

من نه آنم که سست بازآیم

ور ز سختی به لب رسد جانم

گر اجابت کنی و گر نکنی

چاره من دعاست می‌خوانم

سهل باشد صعوبت ظلمات

گر به دست آید آب حیوانم

تا کی آخر جفا بری سعدی

چه کنم پای بند احسانم

کار مردان تحمل است و سکون

من کیم خاک پای مردانم

برچسب‌ها:

اپلیکیشن جامع نی نوازی

دیدگاه‌ها

رفتن به بالای صفحه

۰۲۱۲۲۰۲۷۴۶۶
با ما در تماس باشید

تمامی حقوق این سایت متعلق به نینوایان می باشد.
Copyright © 2023 neynavayan.ir