اپلیکیشن نینوایان| وارد شوید| ثبت نام کنید

۳۸۹. باز از شراب دوشین در سر خمار دارم

تاریخ: 23 تیر 1399
بازدید: 429

غزل ۳۸۹

باز از شراب دوشین در سر خمار دارم

وز باغ وصل جانان گل در کنار دارم

سرمست اگر به سودا برهم زنم جهانی

عیبم مکن که در سر سودای یار دارم

ساقی بیار جامی کز زهد توبه کردم

مطرب بزن نوایی کز توبه عار دارم

سیلاب نیستی را سر در وجود من ده

کز خاکدان هستی بر دل غبار دارم

شستم به آب غیرت نقش و نگار ظاهر

کاندر سراچه دل نقش و نگار دارم

موسی طور عشقم در وادی تمنا

مجروح لن ترانی چون خود هزار دارم

رفتی و در رکابت دل رفت و صبر و دانش

بازآ که نیم جانی بهر نثار دارم

چندم به سر دوانی پرگاروار گردت

سرگشته‌ام ولیکن پای استوار دارم

عقلی تمام باید تا دل قرار گیرد

عقل از کجا و دل کو تا برقرار دارم

زان می که ریخت عشقت در کام جان سعدی

تا بامداد محشر در سر خمار دارم

برچسب‌ها:

اپلیکیشن جامع نی نوازی

دیدگاه‌ها

رفتن به بالای صفحه

۰۲۱۲۲۰۲۷۴۶۶
با ما در تماس باشید

تمامی حقوق این سایت متعلق به نینوایان می باشد.
Copyright © 2023 neynavayan.ir