اپلیکیشن نینوایان| وارد شوید| ثبت نام کنید

۲۶۱. چه خوش باشد دلا کز عشق یار مهربان میری

تاریخ: 30 تیر 1399
بازدید: 149

غزل ۲۶۱

چه خوش باشد دلا کز عشق یار مهربان میری

شراب شوق او در کام و نامش در زبان میری

چو با تو شاد بنشیند ز هر چت هست برخیزی

جو از رخ پرده برگیرد به پیشش شادمان میری

چو عمر جاودان خواهی به روی او بر افشان جان

بقای سرمدی یابی چو پیشش جان فشان میری

به معنی زیستن باشد که نزد دوست جان بازی

حقیقت مردن آن باشد که دور از دوستان میری

در آن لحظه که بنماید جمال خود عجب نبود

که از حسرت سرانگشت تعجب در دهان میری

ببینی عاشقانش راکه چون در خاک و خون خسبند؟

تو نیز از عاشقی باید که اندر خون چنان میری

اگر تو زندگی خواهی دل از جان و جهان بگسل

نیابی زندگی تا تو ز بهر این و آن میری

مقام تو ورای عرش و از دون همتی خواهی

که چون دونان درین عالم ز بهر یک دو نان میری

به نوعی زندگانی کن که راحت یابی از مردن

ببین چون می‌زیی امروز، فردا آن چنان میری

اگر مشتاق جانانی چو مردی زیستی جاوید

و گر عشقی دگر داری ندانم تا چسان میری؟

بدو گر زنده‌ای، یابی ز مرگ آسایش کلی

و گر زنده به جانی تو، ضرورت جان کنان میری

عراقی، گفتنت سهل است ولیکن فعل می‌باید

و گر تو هم از آنان به مردن هم چنان میری

برچسب‌ها:

اپلیکیشن جامع نی نوازی

دیدگاه‌ها

رفتن به بالای صفحه

۰۲۱۲۲۰۲۷۴۶۶
با ما در تماس باشید

تمامی حقوق این سایت متعلق به نینوایان می باشد.
Copyright © 2023 neynavayan.ir