اپلیکیشن نینوایان| وارد شوید| ثبت نام کنید

۱۴۹. گر آفتاب رخت سایه افکند بر خاک

تاریخ: 30 تیر 1399
بازدید: 152

غزل ۱۴۹

گر آفتاب رخت سایه افکند بر خاک

زمینیان همه دامن کشند بر افلاک

به من نگر، که به من ظاهر است حسن رخت

شعاع خور ننماید، اگر نباشد خاک

دل من آینهٔ توست، پاک می‌دارش

که روی پاک نماید، بود چو آینه پاک

لبت تو بر لب من نه، ببار و بوسه بده

چو جان من به لب آمد چه می‌کنم تریاک؟

به تیر غمزه مرا می‌زنی و می‌ترسم

که بر تو آید تیری که می زنی بی‌باک

برای صورت خود سوی من نگاه کنی

برای آنکه به من حسن خود کنی ادراک

مرا به زیور هستی خود بیارایی

و گرنه سوی عدم نظر کنی؟حاشاک

اگر نبودی بر من لباس هستی تو

ز بی‌نیازی تو کردمی گریبان چاک

مده ز دست به یک بارگی عراقی را

کف تو نیست محیطی که رد کند خاشاک

برچسب‌ها:

اپلیکیشن جامع نی نوازی

دیدگاه‌ها

رفتن به بالای صفحه

۰۲۱۲۲۰۲۷۴۶۶
با ما در تماس باشید

تمامی حقوق این سایت متعلق به نینوایان می باشد.
Copyright © 2023 neynavayan.ir