گریۀ نی
گریۀ نی
محمدرضا لطفی مینویسد: « پس از انقلاب، حدود سال های ۱۳۶۲، هنرمند گرامی [محمد] موسوی مرا به منزلشان دعوت کرد. شب پس از صحبت از این طرف و آن طرف، گفتند که چندی پیش استاد کسایی در تهران بودند و یک شب افتخار دادند و به منزل من آمدند. حالشان زیاد مناسب نبود و فشارها و حوادث و کشتارهای جنگ، روح ایشان را آزار داده بود. آخرِ شب که کمی آرامش پیدا کردند، قطعۀ کوتاهی برای من زدند که نیشان گریه میکرد و مرا بسیار متاثر کرد. آقای موسوی گفتند که استاد با ادغام دو صدا با هم در یک زمان، کاری کردهاند ناممکن و سپس رفتند و نوارشان را برای من گذاشتند. من که ساز استاد را زیاد شنیده بودم، حیران ماندم. هم از مرثیهای که نواخته بودند، هم از این تکنیک نوظهور که شاید به دلیل تاثر و غصۀ زیادشان از اوضاع، چنین خلق شده بود. میگویند همۀ تولیدات بشر به ضرورت ایجاد شدهاست و این تکنیک نو نیز از این دست بود.»
کتاب هفت شهر نی، امجدیان، حامد، ۱۳۹۸
پنجمین کتاب سال شیدا، ص ۵۰.
دیدگاهها