بیا از این بچهها پرستاری کنیم
بیا از این بچهها پرستاری کنیم
« روزی قمر و امیرجاهد که از ساختمان نمایندگی کمپانی پلیفون مراجعت میکردند به کوچه ای میرسند که چند طفل بیسرپرست و یتیم مشغول گدایی بودند. قمر پولی به آنها میدهد و از حالِ یکیک آنها جویا میشود. وضع رقّت بار این کودکان، قلب حساس و رئوف قمر را به درد آورده و به امیرجاهد میگوید: بیا این بچهها را ببریم و پرستاری کنیم. امیرجاهد پاسخ میدهد: کار دشواری است و تعدادشان هم زیاد است. قمر اصرار میورزد. امیرجاهد میگوید: حالا که اصرار داری، بگذار وقتی از کمپانی پول صفحات را گرفتیم این نیت را عملی کنیم. قمر این پیشنهاد را میپذیرد و کودکان را امیدوار میسازد و میگذرد. چند روز بعد با دوندگیهای زیاد، آن پول وصول میشود و قمر طبق قولی که به کودکان داده بود، تصمیم میگیرد تمام پول را در اختیار شهرداری بگذارد تا از بچههای یتیم نگاهداری کند. متاسفانه شهردار به علت اندک بودن مبلغ، با پیشنهاد قمر موافقت نمیکند و این زن ناگزیر میشود با همان پول، هفتاد تختخواب خریداری کند و مبلغی هم روی آن بگذارد و تحویل شهرداری بدهد تا از بچهها نگاهداری نمایند.
این نخستین اقدامی است که قمر بنا به نیاز دل و خصیصۀ انسان دوستیاش با اولین عایدی خود بدان دست زد.»
هفت شهر نی، امجدیان، حامد، ۱۳۹۸
آوای مهربانی، ص ۱۸۵.
دیدگاهها