از فرنگ آمده تا استاد ما را دست بیندازد!
از فرنگ آمده تا استاد ما را دست بیندازد!
عبدالله دوامی برای محمدرضا لطفی روایت کرده است:«روزی منزل میرزاعبدالله بودیم، حاجیخان ضرب گیر نیز حضور داشت و استاد در حال نواختن چهارگاه با تار بود و ما نیز در آن بعدازظهرِ گرم به آن گوش میکردیم. حاجیخآنکه کمی کسالت داشت، در گوشۀ اتاق نشسته بود و حالِ اینکه با استاد همراهی کند نداشت. پس از پایانِ چهارگاه، در زده شد و آقای علی نقی وزیری بدون اجازه گرفتن از استاد، تار را برداشت و یک دستگاه پُر زور را شروع کرد. ما که به استادمان احترام زیادی میگذاشتیم، بسیار ناراحت شدیم، چرا که بدون اجازه و رخصت از استاد، اقدام به چنین کاری نموده بود. درانتهای نوازندگی وزیری بود که دیدم حاجیخان آرام آرام نزدیک آمد و با آخرین مضرابِ تارِ وزیری، شروع به خواندن تصنیف ضربی کرد. خدا آنروز را برای هیچ نوازندهای نیاوَرَد. حاجیخان با این ضربی ها و تصانیف نشان داد که وزیری، ضرب موسیقی ایرانی را نمیداند. وزیری مرتباً ضربها را میانداخت و خراب میکرد. پس از پایان این زورآزمایی، وزیری با دلخوری مجلس را ترک کرد. پس از رفتن وزیری، حاجیخان گفت: این جوانِ تازه کار و متجدد، حالا از فرنگ آمده تا استاد ما را دست بیندازد.»
هفت شهر نی، امجدیان، حامد، ۱۳۹۸
اولین کتاب سال شیدا، ص ۱۷۵.
دیدگاهها