اپلیکیشن نینوایان| وارد شوید| ثبت نام کنید

۹۶۳. دل من که باشد که تو را نباشد

تاریخ: 29 تیر 1399
بازدید: 114

شماره ۹۶۳

دل من که باشد که تو را نباشد

تن من کی باشد که فنا نباشد

فلکش گرفتم چو مهش گرفتم

چه زنند هر دو چو ضیا نباشد

به درون جنت به میان نعمت

چه شکنجه باشد چو لقا نباشد

چو تو عذر خواهی گنه و جفا را

چه کند جفاها که وفا نباشد

چو خطا تو گیری به عتاب کردن

چه کند دل و جان که خطا نباشد

دو هزار دفتر چو به درس گویم

نه فسرده باشم چو صفا نباشد

سمنی نخندد شجری نرقصد

چمنی نبوید چو صبا نباشد

تو به فقر اگر چه که برهنه گردی

چه غمست مه را که قبا نباشد

چه عجب که جاهل ز دلست غافل

ملکی و شاهی همه را نباشد

همه مجرمان را کرمش بخواند

چو به توبه آیند و دغا نباشد

بگداز جان را مه آسمان را

به خدا که چیزی چو خدا نباشد

چه کنی سری را که فنا بکوبد

چه کنی زری را که تو را نباشد

همه روز گویی چو گلست یارم

چه کنی گلی را که بقا نباشد

مگریز ای جان ز بلای جانان

که تو خام مانی چو بلا نباشد

چه خوشست شب‌ها ز مهی که آن مه

همه روی باشد که قفا نباشد

چه خوشست شاهی که غلام او شد

چه خوشست یاری که جدا نباشد

تو خمش کن ای تن که دلم بگوید

که حدیث دل را من و ما نباشد

برچسب‌ها:

اپلیکیشن جامع نی نوازی

دیدگاه‌ها

رفتن به بالای صفحه

۰۲۱۲۲۰۲۷۴۶۶
با ما در تماس باشید

تمامی حقوق این سایت متعلق به نینوایان می باشد.
Copyright © 2023 neynavayan.ir