اپلیکیشن نینوایان| وارد شوید| ثبت نام کنید

۸۳. شاهد و شمع

تاریخ: 1 مرداد 1399
بازدید: 117

شماره ۸۳

 

شاهدی گفت بشمعی کامشب

در و دیوار، مزین کردم

دیشب از شوق، نخفتم یکدم

دوختم جامه و بر تن کردم

دو سه گوهر ز گلوبندم ریخت

بستم و باز بگردن کردم

کس ندانست چه سحرآمیزی

به پرند، از نخ و سوزن کردم

صفحهٔ کارگه، از سوسن و گل

بخوشی چون صف گلشن کردم

تو بگرد هنر من نرسی

زانکه من بذل سر و تن کردم

شمع خندید که بس تیره شدم

تا ز تاریکیت ایمن کردم

پی پیوند گهرهای تو، بس

گهر اشک بدامن کردم

گریه‌ها کردم و چون ابر بهار

خدمت آن گل و سوسن کردم

خوشم از سوختن خویش از آنک

سوختم، بزم تو روشن کردم

گر چه یک روزن امید نماند

جلوه‌ها بر درو روزن کردم

تا تو آسوده‌روی در ره خویش

خوی با گیتی رهزن کردم

تا فروزنده شود زیب و زرت

جان ز روی و دل از آهن کردم

خرمن عمر من ار سوخته شد

حاصل شوق تو، خرمن کردم

کارهائیکه شمردی بر من

تو نکردی، همه را من کردم

برچسب‌ها:

اپلیکیشن جامع نی نوازی

دیدگاه‌ها

رفتن به بالای صفحه

۰۲۱۲۲۰۲۷۴۶۶
با ما در تماس باشید

تمامی حقوق این سایت متعلق به نینوایان می باشد.
Copyright © 2023 neynavayan.ir