اپلیکیشن نینوایان| وارد شوید| ثبت نام کنید

۶۰. شب فراق که داند که تا سحر چندست

تاریخ: 21 تیر 1399
بازدید: 407

غزل ۶۰

شب فراق که داند که تا سحر چند است

مگر کسی که به زندان عشق دربند است

 

گرفتم از غم دل راه بوستان گیرم

کدام سرو به بالای دوست مانند است

 

پیام من که رساند به یار مهرگسل

که برشکستی و ما را هنوز پیوند است

 

قسم به جان تو گفتن طریق عزت نیست

به خاک پای تو وان هم عظیم سوگند است

 

که با شکستن پیمان و برگرفتن دل

هنوز دیده به دیدارت آرزومند است

 

بیا که بر سر کویت بساط چهرهٔ ماست

به جای خاک که در زیر پایت افکنده‌ست

 

خیال روی تو بیخ امید بنشانده‌ست

بلای عشق تو بنیاد صبر برکنده‌ست

 

عجب در آن که تو مجموع و گر قیاس کنی

به زیر هر خم مویت دلی پراکند است

 

اگر برهنه نباشی که شخص بنمایی

گمان برند که پیراهنت گل آکند است

 

ز دست رفته نه تنها منم در این سودا

چه دستها که ز دست تو بر خداوند است

 

فراق یار که پیش تو کاه برگی نیست

بیا و بر دل من بین که کوه الوند است

 

ز ضعف طاقت آهم نماند و ترسم خلق

گمان برند که سعدی ز دوست خرسند است

برچسب‌ها:

اپلیکیشن جامع نی نوازی

دیدگاه‌ها

رفتن به بالای صفحه

۰۲۱۲۲۰۲۷۴۶۶
با ما در تماس باشید

تمامی حقوق این سایت متعلق به نینوایان می باشد.
Copyright © 2023 neynavayan.ir