محصول به سبد خرید اضافه شد
0

۶

تاریخ: 8 آذر 1398
بازدید: 222

حکایت شماره شش

 

زاهدی مهمان پادشاهی بود چون به طعام بنشستند کمتر از آن خورد که ارادت او بود و چون به نماز برخاستند بیش از آن کرد که عادت او تا ظنّ
صلاحیت در حق او زیادت کنند

ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی
کین ره که تو میروی به ترکستان است

گفت در نظر ایشان چیزی نخوردم که به کار آید، گفت نماز را هم قضا کن که چیزی نکردی که به کار آید

تا چه خواهی خریدن ای معذور
روز درماندگی به سیم دغل

برچسب‌ها:

دیدگاه‌ها

رفتن به بالای صفحه

۰۲۱۸۸۱۹۲۴۹۶-۰۹۰۳۶۵۵۶۲۰۸
با ما در تماس باشید

تمامی حقوق این سایت متعلق به نینوایان می باشد.
Copyright © 2025 neynavayan.ir