اپلیکیشن نینوایان| وارد شوید| ثبت نام کنید

۵۴۵. بی تو به سر می نشود با دگری می‌نشود

تاریخ: 22 تیر 1399
بازدید: 167

شماره ۵۴۵

بی تو به سر می نشود با دگری می‌نشود

هر چه کنم عشق بیان بی‌جگری می‌نشود

 

اشک دوان هر سحری از دلم آرد خبری

هیچ کسی را ز دلم خود خبری می‌نشود

 

یک سر مو از غم تو نیست که اندر تن من

آب حیاتی ندهد یا گهری می‌نشود

 

ای غم تو راحت جان چیستت این جمله فغان

تا بزنم بانگ و فغان خود حشری می‌نشود

 

میل تو سوی حشرست پیشه تو شور و شرست

بی ره و رای تو شها رهگذری می‌نشود

 

چیست حشر از خود خود رفتن جان‌ها به سفر

مرغ چو در بیضه خود بال و پری می‌نشود

 

بیست چو خورشید اگر تابد اندر شب من

تا تو قدم درننهی خود سحری می‌نشود

 

دانه دل کاشته‌ای زیر چنین آب و گلی

تا به بهارت نرسد او شجری می‌نشود

 

در غزلم جبر و قدر هست از این دو بگذر

زانک از این بحث به جز شور و شری می‌نشود

برچسب‌ها:

اپلیکیشن جامع نی نوازی

دیدگاه‌ها

رفتن به بالای صفحه

۰۲۱۲۲۰۲۷۴۶۶
با ما در تماس باشید

تمامی حقوق این سایت متعلق به نینوایان می باشد.
Copyright © 2023 neynavayan.ir