اپلیکیشن نینوایان| وارد شوید| ثبت نام کنید

۴۰

تاریخ: 25 تیر 1399
بازدید: 136

حکایتن شماره چهلم

یکی را از ملوک کنیزکی چینی آوردند خواست تا در حالت مستی با وی جمع آید کنیزک ممانعت کرد ملک در خشم رفت و مرو را به سیاهی بخشید که لب زبرینش از پره بینی در گذشته بود و زیرینش به گریبان فرو هشته. هیکلی که صخرالجن از طلعتش برمیدی و عین القطر از بغلش بگندیدی. چنان که ظریفان گفته‌اند

آنگه بغلی نعوذ بالله
مردار به آفتاب مرداد


گفت اگر در مفاوضه او شبی تأخیر کردی چه شدی که من او را افزون از قیمت کنیزک دلداری کردمی گفت ای خداوند روی زمین نشنیده‌ای

ملحد گرسنه در خانه خالی بر خوان
عقل باور نکند کز رمضان اندیشد

هرگز آن را به دوستی مپسند
که رود جای ناپسندیده

برچسب‌ها:

اپلیکیشن جامع نی نوازی

دیدگاه‌ها

رفتن به بالای صفحه

۰۲۱۲۲۰۲۷۴۶۶
با ما در تماس باشید

تمامی حقوق این سایت متعلق به نینوایان می باشد.
Copyright © 2023 neynavayan.ir