اپلیکیشن نینوایان| وارد شوید| ثبت نام کنید

۳۸۷. خاک آن کس شو که آب زندگانش روشنست

تاریخ: 21 تیر 1399
بازدید: 139

شماره ۳۸۷

 

خاک آن کس شو که آب زندگانش روشنست

نیم نانی دررسد تا نیم جانی در تنست

 

گفتمش آخر پی یک وصل چندین هجر چیست

گفت آری من قصابم گردران با گردنست

 

دی تماشا رفته بودم جانب صحرای دل

آن نگنجد در نظر چه جای پیدا کردنست

 

چشم مست یار گویان هر زمان با چشم من

در دو عالم می‌نگنجد آنچ در چشم منست

 

رو فزون شو از دو عالم تا بریزم بر سرت

آنچ دل را جان جان و دیدگان را دیدنست

 

ذره ذره عاشقانه پهلوی معشوق خویش

می‌زند پهلو که وقت عقد و کابین کردنست

 

اندر آن پیوند کردن آب و آتش یک شده‌ست

غنچه آن جا سنبلست و سرو آن جا سوسنست

 

زیر پاشان گنج‌ها و سوی بالا باغ‌ها

بشنو از بالا نه وقت زیر و بالا گفتنست

 

من اگر پیدا نگویم بی‌صفت پیداست آن

ذوق آن اندر سرست و طوق آن در گردنست

 

شمس تبریزی تو خورشیدی چه گویم مدح تو

صد زبان دارم چو تیغ اما به وصفت الکنست

برچسب‌ها:

اپلیکیشن جامع نی نوازی

دیدگاه‌ها

رفتن به بالای صفحه

۰۲۱۲۲۰۲۷۴۶۶
با ما در تماس باشید

تمامی حقوق این سایت متعلق به نینوایان می باشد.
Copyright © 2023 neynavayan.ir