1
اپلیکیشن نینوایان| وارد شوید| ثبت نام کنید

۳۸. حکایات شیرین سعدی(حامد امجدیان)

تاریخ: 19 خرداد 1400
بازدید: 511

 

متن حکایت

 

دو امیر زاده در مصر بودند یکی علم آموخت و دیگری مال اندوخت عاقبه الاَمر آن یکی علاّمه عصر گشت و این یکی عزیز مصر شد پس این توانگر به چشم حقارت در فقیه نظر کردی و گفتی من به سلطنت رسیدم و تو همچنان در مسکنت بماندی  گفت ای برادر شکر نعمت باری عزّ اسمه همچنان افزونتر است بر من که میراث پیغمبران یافتم یعنی علم و ترا میراث فرعون و هامان رسید یعنی ملک مصر

 

من آن مورم کا در پایم بمالند

نه زنبورم که از دستم بنالند 

 

کجا خود شکر این نعمت گزارم

که زور مردم آزاری ندارم

دیدگاه‌ها

رفتن به بالای صفحه

۰۲۱۲۲۰۲۷۴۶۶
با ما در تماس باشید

تمامی حقوق این سایت متعلق به نینوایان می باشد.
Copyright © 2023 neynavayan.ir