اپلیکیشن نینوایان| وارد شوید| ثبت نام کنید

۳۲. معلمت همه شوخی و دلبری آموخت

تاریخ: 21 تیر 1399
بازدید: 372

غزل ۳۲

معلمت همه شوخی و دلبری آموخت

جفا و ناز و عتاب و ستمگری آموخت

 

غلام آن لب ضحاک و چشم فتانم

که کید سحر به ضحاک و سامری آموخت

 

تو بت چرا به معلم روی که بتگر چین

به چین زلف تو آید به بتگری آموخت

 

هزار بلبل دستان سرای عاشق را

بباید از تو سخن گفتن دری آموخت

 

برفت رونق بازار آفتاب و قمر

از آن که ره به دکان تو مشتری آموخت

 

همه قبیله من عالمان دین بودند

مرا معلم عشق تو شاعری آموخت

 

مرا به شاعری آموخت روزگار آن گه

که چشم مست تو دیدم که ساحری آموخت

 

مگر دهان تو آموخت تنگی از دل من

وجود من ز میان تو لاغری آموخت

 

بلای عشق تو بنیاد زهد و بیخ ورع

چنان بکند که صوفی قلندری آموخت

 

دگر نه عزم سیاحت کند نه یاد وطن

کسی که بر سر کویت مجاوری آموخت

 

من آدمی به چنین شکل و قد و خوی و روش

ندیده‌ام مگر این شیوه از پری آموخت

 

به خون خلق فروبرده پنجه کاین حناست

ندانمش که به قتل که شاطری آموخت

 

چنین بگریم از این پس که مرد بتواند

در آب دیده سعدی شناوری آموخت

برچسب‌ها:

اپلیکیشن جامع نی نوازی

دیدگاه‌ها

رفتن به بالای صفحه

۰۲۱۲۲۰۲۷۴۶۶
با ما در تماس باشید

تمامی حقوق این سایت متعلق به نینوایان می باشد.
Copyright © 2023 neynavayan.ir