۳. حکایات پندآموز سعدی(حامد امجدیان)
متن حکایت
یوسف صدّیق علیهالسلام در خشکسال مصر سیر نخوردی تا گرسنگان را فرامش نکند
آن که در راحت و تنعّم زیست
او چه داند که حال گرسنه چیست
حال درماندگان کسی داند
که به احوال خویش درماند
ای که بر مرکب تازنده سواری هشدار
که خر خارکش مسکین در آب و گل است
آتش از خانه همسایه درویش مخواه
کانچه بر روزن او میگذرد دود دل است
درویش ضعیف حال را در خشکی تنگِ سال مپرس که چونی الا بشرط آنکه مرهم ریشش بنهی و معلومی پیشش
خری که بینی و باری به گل در افتاده
به دل بر او شفقت کن ولی مرو به سرش
کنون که رفتی و پرسیدیش که چون افتاد
میان ببند و چو مردان بگیر دم خرش
دیدگاهها