اپلیکیشن نینوایان| وارد شوید| ثبت نام کنید

۲۸۸. که برگذشت که بوی عبیر می‌آید

تاریخ: 22 تیر 1399
بازدید: 346

غزل ۲۸۸

که برگذشت که بوی عبیر می‌آید

که می‌رود که چنین دلپذیر می‌آید

 

نشان یوسف گم کرده می‌دهد یعقوب

مگر ز مصر به کنعان بشیر می‌آید

 

ز دست رفتم و بی دیدگان نمی‌دانند

که زخم‌های نظر بر بصیر می‌آید

 

همی‌خرامد و عقلم به طبع می‌گوید

نظر بدوز که آن بی‌نظیر می‌آید

 

جمال کعبه چنان می‌دواندم به نشاط

که خارهای مغیلان حریر می‌آید

 

نه آن چنان به تو مشغولم ای بهشتی رو

که یاد خویشتنم در ضمیر می‌آید

 

ز دیدنت نتوانم که دیده دربندم

و گر مقابله بینم که تیر می‌آید

 

هزار جامه معنی که من براندازم

به قامتی که تو داری قصیر می‌آید

 

به کشتن آمده بود آن که مدعی پنداشت

که رحمتی مگرش بر اسیر می‌آید

 

رسید ناله سعدی به هر که در آفاق

هم آتشی زده‌ای تا نفیر می‌آید

برچسب‌ها:

اپلیکیشن جامع نی نوازی

دیدگاه‌ها

رفتن به بالای صفحه

۰۲۱۲۲۰۲۷۴۶۶
با ما در تماس باشید

تمامی حقوق این سایت متعلق به نینوایان می باشد.
Copyright © 2023 neynavayan.ir