محصول به سبد خرید اضافه شد
0

۱۶۵. اگر آن میی که خوردی به سحر نبود گیرا

تاریخ: 7 آذر 1398
بازدید: 1

غزل شماره ۱۶۵

 

اگر آن میی که خوردی به سحر نبود گیرا

بستان ز من شرابی که قیامتست حقا

 

چه تفرج و تماشا که رسد ز جام اول

دومش نعوذبالله چه کنم صفت سوم را

 

غم و مصلحت نماند همه را فرود راند

پس از آن خدای داند که کجا کشد تماشا

 

تو اسیر بو و رنگی به مثال نقش سنگی

بجهی چو آب چشمه ز درون سنگ خارا

 

بده آن می رواقی هله ای کریم ساقی

چو چنان شوم بگویم سخن تو بی‌محابا

 

قدحی گران به من ده به غلام خویشتن ده

بنگر که از خمارت نگران شدم به بالا

 

نگران شدم بدان سو که تو کرده‌ای مرا خو

که روانه باد آن جو که روانه شد ز دریا

برچسب‌ها:

دیدگاه‌ها

رفتن به بالای صفحه

۰۲۱۸۸۱۹۲۴۹۶-۰۹۰۳۶۵۵۶۲۰۸
با ما در تماس باشید

تمامی حقوق این سایت متعلق به نینوایان می باشد.
Copyright © 2025 neynavayan.ir