اپلیکیشن نینوایان| وارد شوید| ثبت نام کنید

۱۰۶. قدر هستی

تاریخ: 1 مرداد 1399
بازدید: 128

شماره ۱۰۶

 

سرو خندید سحر، بر گل سرخ

که صفای تو به جز یکدم نیست

من بیک پایه بمانم صد سال

مرگ، با هستی من توام نیست

من که آزاد و خوش و سرسبزم

پشتم از بار حوادث، خم نیست

دولت آنست که جاوید بود

خانهٔ دولت تو، محکم نیست

گفت، فکر کم و بسیار مکن

سرنوشت همه کس، با هم نیست

ما بدین یکدم و یک لحظه خوشیم

نیست یک گل، که دمی خرم نیست

قدر این یکدم و یک لحظه بدان

تا تو اندیشه کنی، آنهم نیست

چونکه گلزار نخواهد ماندن

گل اگر نیز نماند، غم نیست

چه غم ار همدم من نیست کسی

خوشتر از باد صبا، همدم نیست

عمر گر یک دم و گر یک نفس است

تا بکاریش توان زد، کم نیست

ما بخندیم به هستی و به مرگ

هیچگه چهرهٔ ما درهم نیست

آشکار است ستمکاری دهر

زخم بس هست، ولی مرهم نیست

یک ره ار داد، دو صد راه گرفت

چه توان کرد، فلک حاتم نیست

تو هم از پای در آئی ناچار

آبت از کوثر و از زمزم نیست

باید آزاده کسی را خواندن

که گرفتار، درین عالم نیست

گل چرا خوش ننشیند، دائم

ماهتاب و چمن و شبنم نیست

یک نفس بودن و نابود شدن

در خور این غم و این ماتم نیست

هر چه خواندیم، نگشتیم آگه

درس تقدیر، به جز مبهم نیست

شمع خردی که نسیمش بکشد

شمع این پرتگه مظلم نیست

برچسب‌ها:

اپلیکیشن جامع نی نوازی

دیدگاه‌ها

رفتن به بالای صفحه

۰۲۱۲۲۰۲۷۴۶۶
با ما در تماس باشید

تمامی حقوق این سایت متعلق به نینوایان می باشد.
Copyright © 2023 neynavayan.ir