اپلیکیشن نینوایان| وارد شوید| ثبت نام کنید

۴۴۶. ای کودک خوبروی حیران

تاریخ: 23 تیر 1399
بازدید: 417

غزل ۴۴۶

ای کودک خوبروی حیران

در وصف شمایلت سخندان

صبر از همه چیز و هر که عالم

کردیم و صبوری از تو نتوان

دیدی که وفا به سر نبردی

ای سخت کمان سست پیمان

پایان فراق ناپدیدار

و امید نمی‌رسد به پایان

هرگز نشنیده‌ام که کرده‌ست

سرو آنچه تو می‌کنی به جولان

باور که کند که آدمی را

خورشید برآید از گریبان

بیمار فراق به نباشد

تا بو نکند به زنخدان

وین گوی سعادت است و دولت

تا با که در افکنی به میدان

ترسم که به عاقبت بماند

در چشم سکندر آب حیوان

دل بود و به دست دلبر افتاد

جان است و فدای روی جانان

عاقل نکند شکایت از درد

مادام که هست امید درمان

بی مار به سر نمی‌رود گنج

بی خار نمی‌دمد گلستان

گر در نظرت بسوخت سعدی

مه را چه غم از هلاک کتان

پروانه بکشت خویشتن را

بر شمع چه لازم است تاوان

برچسب‌ها:

اپلیکیشن جامع نی نوازی

دیدگاه‌ها

رفتن به بالای صفحه

۰۲۱۲۲۰۲۷۴۶۶
با ما در تماس باشید

تمامی حقوق این سایت متعلق به نینوایان می باشد.
Copyright © 2023 neynavayan.ir