اپلیکیشن نینوایان| وارد شوید| ثبت نام کنید

۳۷۹. آمدی وه که چه مشتاق و پریشان بودم

تاریخ: 23 تیر 1399
بازدید: 410

غزل ۳۷۹

آمدی وه که چه مشتاق و پریشان بودم

تا برفتی ز برم صورت بی‌جان بودم

نه فراموشیم از ذکر تو خاموش نشاند

که در اندیشه اوصاف تو حیران بودم

بی تو در دامن گلزار نخفتم یک شب

که نه در بادیه خار مغیلان بودم

زنده می‌کرد مرا دم به دم امید وصال

ور نه دور از نظرت کشته هجران بودم

به تولای تو در آتش محنت چو خلیل

گوییا در چمن لاله و ریحان بودم

تا مگر یک نفسم بوی تو آرد دم صبح

همه شب منتظر مرغ سحرخوان بودم

سعدی از جور فراقت همه روز این می‌گفت

عهد بشکستی و من بر سر پیمان بودم

برچسب‌ها:

اپلیکیشن جامع نی نوازی

دیدگاه‌ها

رفتن به بالای صفحه

۰۲۱۲۲۰۲۷۴۶۶
با ما در تماس باشید

تمامی حقوق این سایت متعلق به نینوایان می باشد.
Copyright © 2023 neynavayan.ir