اپلیکیشن نینوایان| وارد شوید| ثبت نام کنید

۱۷۵. نگارا، بی‌تو برگ جان ندارم

تاریخ: 30 تیر 1399
بازدید: 126

غزل ۱۷۵

نگارا، بی‌تو برگ جان ندارم

سر کفر و غم ایمان ندارم

به امید خیالت می‌دهم جان

وگرنه طاقت هجران ندارم

مرا گفتی که: فردا روز وصل است

امید زیستن چندان ندارم

دلم دربند زلف توست، ورنه

سر سودای بی‌پایان ندارم

نیاید جز خیالت در دل من

بخر یوسف، سر زندان ندارم

غمت هر لحظه جان می‌خواهد از من

چه انصاف است؟ چندین جان ندارم

خیالت با دل من دوش می‌گفت

که: این درد تو را درمان ندارم

لب شیرین تو گفتا: ز من پرس

که من با تو بگویم کان ندارم

وگر لطف خیال تو باشد

عراقی را چنین حیران ندارم

برچسب‌ها:

اپلیکیشن جامع نی نوازی

دیدگاه‌ها

رفتن به بالای صفحه

۰۲۱۲۲۰۲۷۴۶۶
با ما در تماس باشید

تمامی حقوق این سایت متعلق به نینوایان می باشد.
Copyright © 2023 neynavayan.ir