اپلیکیشن نینوایان| وارد شوید| ثبت نام کنید

۱۰۷. ای خوشا دل کاندر او از عشق تو جانی بود

تاریخ: 30 تیر 1399
بازدید: 120

غزل ۱۰۷

ای خوشا دل کاندر او از عشق تو جانی بود

شادمانی جانی که او را چون تو جانانی بود

خرم آن خانه که باشد چون تو مهمانی در او

مقبل آن کشور که او را چون تو سلطانی بود

زنده چو نباشد دلی کز عشق تو بویی نیافت؟

کی بمیرد عاشقی کو را چو تو جانی بود؟

هر که رویت دید و دل را در سر زلفت نبست

در حقیقت آدمی نبود که حیوانی بود

در همه عمر ار برآرم بی غم تو یک نفس

زان نفس بر جان من هر لحظه تاوانی بود

آفتاب روی تو گر بر جهان تابد دمی

در جهان هر ذره‌ای خورشید تابانی بود

در همه عالم ندیدم جز جمال روی تو

گر کسی دعوی کند کو دید، بهتانی بود

گنج حسنی و نپندارم که گنجی در جهان

و آنچنان گنجی عجب در کنج ویرانی بود

آتش رخسار خوبت گر بسوزاند مرا

اندر آن آتش مرا هر سو گلستانی بود

روزی آخر از وصال تو به کام دل رسم

این شب هجر تو را گر هیچ پایانی بود

عاشقان را جز سر زلف تو دست‌آویز نیست

چه خلاص آن را که دست‌آویز ثعبانی بود؟

چون عراقی در غزل یاد لب تو می‌کند

هر نفس کز جان برآرد شکر افشانی بود

برچسب‌ها:

اپلیکیشن جامع نی نوازی

دیدگاه‌ها

رفتن به بالای صفحه

۰۲۱۲۲۰۲۷۴۶۶
با ما در تماس باشید

تمامی حقوق این سایت متعلق به نینوایان می باشد.
Copyright © 2023 neynavayan.ir