۲. حکایات پندآموز سعدی(حامد امجدیان)
متن حکایت
یکی از ملوک عجم طبیبی حاذق به خدمت مصطفی صلی الله علیه و سلم فرستاد سالی در دیار عرب بود و کسی تجربتی پیش او نیاورد و معالجتی از وی در نخواست پیش پیغمبر آمد و شکایت کرد که مرا برای معالجت اصحاب فرستادهاند و درین مدّت کسی التفاتی نکرد تا خدمتی که بر بنده معین است به جای آورد رسول علیه السلام گفت این طایفه را طریقی است که تا اشتها غالب نشود چیزی نخورند و هنوز اشتها باقی باشد دست از طعام بدارند حکیم گفت این است موجب تندرستی زمین حکمت ببوسید و برفت
سخن آنگه کند حکیم آغاز
یا سرانگشت سوی لقمه دراز
که ز ناگفتنش خلل زاید
یا ز ناخوردنش بجان آید
لاجرم حکمتش بود گفتار
خوردنش تندرستی آرد بار
دیدگاهها