اپلیکیشن نینوایان| وارد شوید| ثبت نام کنید

۱۴۴. باز غم بگرفت دامانم، دریغ

تاریخ: 30 تیر 1399
بازدید: 123

غزل ۱۴۴

باز غم بگرفت دامانم، دریغ

سر برآورد از گریبانم دریغ

غصه دم‌دم می‌کشم از جام غم

نیست جز غصه گوارانم، دریغ

ابر محنت خیمه زد بر بام دل

صاعقه افتاد در جانم، دریغ

مبتلا گشتم به درد یار خود

کس نداند کرد درمانم، دریغ

در چنین جان کندنی کافتاده‌ام

چاره جز مردن نمی‌دانم، دریغ

الغیاث! ای دوستان، رحمی کنید

کز فراق یار قربانم، دریغ

جور دلدار و جفای روزگار

می‌کشد هر یک دگرسانم، دریغ

گر چه خندم گاه گاهی همچو شمع

در میان خنده گریانم، دریغ

صبح وصل او نشد روشن هنوز

در شب تاریک هجرانم، دریغ

کار من ناید فراهم، تا بود

در هم این حال پریشانم، دریغ

نیست امید بهی از بخت من

تا کی از دست تو درمانم؟ دریغ

لاجرم خون خور، عراقی، دم به دم

چون نکردی هیچ فرمانم، دریغ

برچسب‌ها:

اپلیکیشن جامع نی نوازی

دیدگاه‌ها

رفتن به بالای صفحه

۰۲۱۲۲۰۲۷۴۶۶
با ما در تماس باشید

تمامی حقوق این سایت متعلق به نینوایان می باشد.
Copyright © 2023 neynavayan.ir