اپلیکیشن نینوایان| وارد شوید| ثبت نام کنید

از این کارها لذت می‌بردم

دسته‌بندی: بلاگ , گلستان موسیقی
تاریخ: 18 خرداد 1400
بازدید: 366

از این کارها لذت می‌بردم

 

قمرالملوک وزیری می‌نویسد: « یک شب که نزدیک ساعت یازده از گراند هتل خارج شدم و با درشکۀ یکی از آشنایان تا سرکوچه ای که خانۀ من آنجا بود رفتم، خداحافظی که کردم، در اواسط کوچه، مردی به دیوار تکیه داده بود و گرفته و محزون، آوازی را زمزمه می‌کرد. وقتی که نزدیک رفتم، دیدم که اشک چهره‌اش را پُر کرده است. آهسته و با ملایمت گفتم: آقا جان مرا می‌شناسی…… من………….. نگاهی به من کرد و با پشت دست اشک هایش را به تندی برای این‌که من متوجه نشوم پاک کرد و گفت: می‌دانم، شما قمرالملوک هستید.

گفتم حالا که مرا شناختی، علت ناراحتیت را برای من بگو. با یک غروری گفت چه فایده دارد؟ دردم، اشکم، هرچه هست برای خودم هست، تو که امروز در اوج شهرت و ثروتی، می‌خواهی چه کنی؟

وقتی اصرار کردم گفت زنم مریض است، چند روز پیش وضع حمل کرده. بچه‌ها دوقلو بودند اما یکی از آن‌ها امروز عصر مُرد و خودم بردم خاکش کردم و حالا تا این موقعِ شب، روی رفتن به خانه را ندارم، برای اینکه نه پول دارن و نه چیزی که بفروشم. مدتی هم هست که بیمارم. این را گفت و لبخند دردناکی زد که چهرۀ مردانه‌اش را در غبار تلخی فرو برد. گفتم من با تو به خانه‌ات می آیم. گفت نه و بالاخره وقتی اصرار کردم حاضر شد. باهم رفتیم. خانه‌اش یکی دو خانه آن طرف‌ترِ منزلِ من بود. اطاقی بود که یک زیلوی پاره و یک رختخواب پاره تر در نور چراغی که پت‌پت می‌کرد در آن به چشم می‌خورد. دیوارها مرطوب بود. زن بی‌حال افتاده بود و بچۀ معصوم پستان بی‌شیر را که از گرسنگی واقعاً بی‌شیر مانده بود می‌مکید. اول پول دادم و به مرد گفتم برو چلوکباب و تخم مرغ از هرجا که هست، همین وقت شب پیدا کن و بیاور. وقتی که او رفت، خودم بچه را گرفتم و تروخشک کردم. خودم قنداق پاره و کثیفش را عوض کردم و آن وقت هرچه آن شب از کنسرت گرفته بودم، لای قنداق بچه گذاشتم. می‌دانید چه‌قدر بود؟ پنج هزار تومان نزدیک به سی سال پیش. . . . آن شب که من آن خدمت ناچیز را به آن مرد و زن بیچاره کردم، وقتی از در خارج می‌شدم احساس عظمت می‌کردم. مثل این‌که همۀ فرشتگان آسمان، همۀ ارواحِ مقدسِ پاکدامن، زیر گوشم زمزمه می‌کردند قمر تو بهترین زن دنیا هستی. من از این کارها لذت می‌بردم.»


هفت شهر نی، امجدیان، حامد، ۱۳۹۸

آوای مهربانی، صص ۱۸۷ و ۱۸۸.

برچسب‌ها:

دیدگاه‌ها

رفتن به بالای صفحه

۰۲۱۲۲۰۲۷۴۶۶
با ما در تماس باشید

تمامی حقوق این سایت متعلق به نینوایان می باشد.
Copyright © 2023 neynavayan.ir